نامه ی شماره 15
یک شنبه 10 تیر / 22
ژوئیه
پرویز عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد . از وقتی که از
تهران آمده ام با وجود این که 2 کارت و یک نامه برایت فرستاده ام هنوز
خبری از تو ندارم . دلم سخت تنگ است و نمی دانم چرا تو از من قهر کرده
ای اگر می دانستی که چه قدر تو را دوست دارم و چه قدر اینجا شب و روز
به یاد تو هستم شاید برایم نامه می فرستادی . حال من بد نیست . هوا
اینجا خیلی گرم شده . مثل اهواز روزها اصلا از خانه بیرون نمی ایم
تنهای تنها هستم اصلا از تهران خبر ندارم هیچ کس به یاد من نیست . دلم
می خواهد آن قدر کوچک بشوم که به قدر یک پرنده باشم آن وقت پر بزنم و
بیایم پیش تو . پرویز هرگز گذشته ام را فراموش نمی کنم .
روزهای اهواز ... شاید هرگز دیگر نتوانم نظیر آنها را در زندگیم به
وجود بیاورم . حالا دیگر خسته و ناامید هستم . دلم برای کامی تنگ شده
الان که می آمدم توی اتوبوسی یک پسر بچه دیدم شکل او دلم یک مرتبه ریخت
پایی و گریه ام گرفت . هیچ وقت نشده که برای من غم هایم تمام شوند .
پرویز یادم نمی رود که در تهران به من گفتی که دوستم داری و شرط کردم
مال هم باشیم . حالا پس چرا نامه نمی نویسی .چرا فراموشم کرده ای . تو
می دانی که من اینجا تنها هستم . خواهش می کنم اقلا ماهی یک کاغذ
بنویسی .
من وضعم اصلا خوب نیست باید کار کنم . صبح تا شب کار می کنم مغزم دیگر
درد گرفته اگر بر می گشتم و دو مرتبه زندگی گذشته ام را از سر می گرفتم
شاید بهتر بود . اما افسوس که در تهران هم راحت نیستم . هیچ جا راحت
نیستم . پرویز به خدا منتظر هستم زود نامه بفرست از کامی هم برایم
بنویس . برای این که دلم برای او سخت تنگ شده . پرویز اگر برای کامی
خواستی چیزی بخری نخر . بده اینجا من برای او بخرم چون ارزان و قشنگ
است
تو را می بوسم
فروغ